ظهور و تقویت گروه بندیهای منطقه ای یکی از ویژگیهای چشمگیر پس از جنگ «جنگ سرد» و بی نظمی نوین جهانی در پی فروپاشی اتحاد شوروی ‘ تلقی گردیده است. کاهش قدرت جهانی آمریکا و بروز گرایشهای متضاد برای ایفای نقش جهانی در میان سیاستگذاران آمریکایی‘ سبب تحکیم و تقویت سیستم قدرتهای منطقه ای شده اسا. پیشرفتهایی که جامعه اروپا ‘ اتحادیه اقتصادی آسیای جنوب شرقی‘ اتحادیه تجارت آزاد در امریکای شمای و امریکای لاتین و اتحادیه همکاریهای منطقه ای درجنوب آسیا‘ طی این دوران داشته اند‘ قابل توجه است. دگرگونیهای ساختاری در اقتصاد جهانی نیز توجه دولتهای مختلف را به این نوع روابط‘ افزایش داده است.
در سالهای میان دو جنگ جهان ی‘ دیوید میترانی به ارائه نظریه ای پرداخت که به عنوان پایه نظریه های کارکرد گرایی شناخته شد. وی با اشاره به پیچیدگی فزاینده نظامهای حکومتی ‘ موجهه آنها را با وظایف فنی و غیر سیاسی مطرح ساخت. میترانی بر این باور بود که با توجه به تحولات اقتصادی جهان‘ دولتها از حل جداگانه مسائل و مشکلات باز مانده اند و لذا به همکاری و اشتراک مساعی فن آوران و فن سالاران کشورهای مختلف را عنوان نمود. نظریه میترانی در سالهای بعد‘ از سوی گروهی از نظریه پردازان مورد جرح و تعدیل قرار گرفت . افرادی چون ارنست هاس ‘ جوزف نای ‘ و لئون لیند برگ ‘ بر اساس تحولاتی که در جامعه اروپا رخ داده بود‘ به ارائه نظریه هایی پرداختند که تحت عنوان «نوکاردگرایی» شناخته شده اند. هواداران نظریه های نو کارکردگرایی ‘ فروپاشی نظام دو قطبی را مجال گسترده ای برای همکاریهای منطقه ای می دانند. هر چند شکل گیری گروه بندیهای اقتصادی سبب بروز تضاد میان اتحادیه های اقتصادی می گردد‘ ولی می تواند به نوعی‘ کشمکش میان واحدهای سیاسی کوچکتر (کشور- ملتها) را به ستیز گروه بندیهای اقتصادی انتقال دهد. فرضیه مقاله این است که پس از فروپاشی نظام دوقطبی‘ شرایط مناسبی برای رشد و گسترش بلوک بندیهای منطقه ای فراهم شده است.