داشتن یک پرسش برای آغز کار پژوهشی کافی نیست .پژووهش عملا با فرضیه آغز می شود و نه ضرورتا با طرح یکحسوال .خلائی که این مقاله در پی پر کردن آن است عبارتست از :1-نشان دادن اهمیت فرضیه برایآغز عملی کار پژوهش-2-رابطه فرضیه با مساله پژوهش -3-تمرکز بر فرضیه های پژوهشی در علوم سیاسی و 4-ساده سازی مباحث مربوط به فرضیه برای دانشجونان دوره کارشناسی علوم سیاسی.کار پژوهش را بدون فرضیه نمی توان آغز کرد.ممکن است انسان دهها و صدها پرسش در ذهن داشته باشد ولی تنها برای اندکی از این پرسش هاست که حدسی یا گمانی یا فرضی یا نظری در ذهن دارد.تنها در این حالت است که می توان پژوهش را شروع کرد.پرسش به خودی خود عقیم است.پرسش مطلق-بهت و ابهام را در پی دارد .اما جرقه پژوهش و انگیزه تحقیق آنگاه به وجود می آید که پسخی احتمالی و ابتدایی در ذهن نقش می بندد و انسان جستجو گر را به تحقیق می کند.پرسش روی دیگر سکه بهت است.در یک ارزیابی دقیق پرسش صرف یک ابهام گنگ و فلج کننده است.پرسش تردید است و تردید و انسان را وادار می کند که از خواب تردید بیدار شود.پرسش نوفی جهل است و جهل (بویژه اگر مرکب باشد)هیچ حرکتی را برای آغاز تحقیق بر نمی انگیزد.