موضوع حکمت مدنی‘ «کنش ارادی انسان» است که با خرد و آزادی او بستگی تام دارد و هدفش ایجاد دگرگونی بنیادین در آدمی برای نیل به سعادت راستین می باشد و لذا ریشه در فطرت انسان دارد. با توجه به این امر مفاهیم و گزاره های اخلاقی رابطه استی و بایستی در این حوزه مطرح و دارای اهمیتند. در چنین نگرشی «بایستی» به مفهوم «ضرورت» و« حتمیت» است و این ضرورت از نوع« بالقیاس» می باشد. بدین معنا که به حکم ضرورت بالقیاس گوییم برای رسیدن به نتیجة «ب» کنش ارادی «الف» ضروری است؛ یعنی باید صورت گیرد. بنابراین در چارچوب حکمت عملی گزاره های عدالت‘ چون «عدل نیک است» یا «ستم بد است» و ... به دلیل نفس الامری بودن مفاهیمش در شکل باید به معنای ضرورت مطرح می شوند. پس به لحاظ هستی شناسی شکافی میان است و باید نیست و هر دو واقعیت دارند. است ها در حوزة کنش طبیعی و بایدها در حوزه کنش ارادی مطرح می شوند. از همین روی کنش ها دارای خصلت ذاتی نیکی یا بدی هستند و انسان به حکم عقل این را در می یابد.