آزاد از ارزش نبودن سیاست‘ شعاری است که پسامدرنیست ها ‘ آنتی پوزیتیویست ها و طرفداران مکتب فرانکفورت دیری است که آن را تبلیغ و ترویج میکنند و افسانه علم فارغ از ارزش به قوت فروکوفته می گردد. باری اینان سیاست را به همراه سایر عرصه های علم ‘ فروکوفته میگردد. باری اینان سیاست را به همراه سایر عرصه های علم‘ همنشین اخلاق و هنر کرده اند. مدرنیته نتوانست با انسان و تاریخ ارتباط برقرار کند ‘ اما پسامدرنیته درصدد رفع این از خود بیگانگی انسان است.
این مقاله با توجه به پرسش جاودانه پیوند و رابطه اخلاق و سیاست‘ درصدد است تا به چیستی گفتمان اخلاق و سیاست در پارادایم مدرنیته و پسامدرنیته بپردازد . و اینکه در عصر مدرن و پسامدرن چگونه رابطه بین اخلاق و سیاست تعریف می شود. آیا باید به یگانگی این دو از یکدیگر باور داشت و یا بیگانگی آنها؟