مشارکت سیاسی را می توان از دو دیدگاه فلسفی و علمی مورد بحث قرار داد. از دیدگاه فلسفی‘ بحث به حوزه تصورات‘ ماهیت شناسی و هستی شناسی موضوع اختصاصی می یابد و مشارکت سیاسی به عنوان یک مفهوم مورد بررسی قرار می گیرد ولذا تعریفی ازآن ارائه می شودکه عمدتا ماهیت آن را مشخص می کنند. بدیهی است این اقدام ا زحوزه این نگارنده خارج است.
از دیدگاه علمی مشارکت سیاسی به لحاظ تصدیقی مورد مطالعه قرار می گیرد ومنظور از آن این است که مشخص شود چه قوانینی جامعه شناختی و فرهنگی بر چگونگی و چونی رفتاری که مشارکت سیاسی نام دارد‘ حاکم است. شناسایی این قوانین نشان می دهد که انواع مشارکت سیاسی کدام است و بر هر کدام از این تقسیمات چه قوانینی اختصاصی دیگری حاکم است.
نگارنده علاقمند به بحث پیرامون مشارکت سیاسی در این حوزه نظری است و مایل است با یک پژوهش مبتنی بر اسناد کتابخانه ای دریابد که اولا چرا در کشورهای درحال توسعه مشارکت سیاسی یا اصولا وجود ندارد. و چنانچه وجود دارد‘ برای بخش عظیمی از جامعه به تکلیف مردم در حمایت از خواسته دولتمداران محدود می شود. و بخش معدودی از جامعه نیز از هر گونه مشارکت سیاسی منفعل شده و یا به بیگانگی سیاسی روی می آورد: یا اینکه به منظور تبدیل تکلیف حمایتی خود به حق تقاضا و عملا به لحاظ وادارسازی حکومت به قبول تکلیف خود در بر آوردن تقاضاهای جامعه به انواع خشونت سیاسی مانند ترور‘ کودتا‘ شورش و بلوادست می زند. ثانیا پژوهشگر حاضر علاقمند است دریابد چه شرایطی جهت تبدیل این نوع مشارکت خشونت آمیز به مشارکت تقاضا غیر خشونت آمیز وجود دارد.
به لحاظ گستره موضوعی سعی خواهد شدکه طی دو مقاله متوالی به دو سوال فوق که به هم مربوط هستند ‘ پاسخی مناسب ارائه گردد. د رمقاله حاضر تلاش نویسنده صرفا به سوال اول محدود می شود.
در این مقاله ابتدا به شرح وجوه تمایز دونوع مشارکت منفعلانه و فعالانه از یکدیگر می پردازیم و سپس با استناد به این توصیف به سیری کنکاشگرانه در متون نظری سیاسی بسنده می کنیم . البته ذکر این نکته لازم است که انتخاب دو مفهوم منفعلانه و فعالانه با عنایت به این پیش فرض بوده است که درهر حرکت انفعالی نوعی اضطرار روانشناختی در رفتار مستتر است و برعکس ‘ مبنای حرکت فعالانه قدرت انتخاب‘ تعقل و تدبیر انسانی است.
د راین بررسی هدف آن است که با مرور دیدگاهها ی دانشمندان صاحب نظر توسعه سیاسی به چرایی یا تداوم مشارکت منفعلانه وعدم تحول آن به مشارکت سیاسی فعالانه در کشورهای در حال توسعه نایل آییم. البته یافته های این مقاله نویسنده را یاری خواهد داد تا د رمقاله تکمیلی درباره چگونگی تحول از مشارکت منفعلانه به مشارکت فعالانه در این کشورها تأملی نظری داشته باشد.
فرضیه این بخش ا زمقاله آن است که صاحب نظران مختلف با جمع آوری اطلاعات از شرایط مکانی و موقعیتهای زمانی گوناگونی صرفا حوزه فعالیت خود را به بعدی واحد از عوامل مختلف تأثیر گذار بر ابقای مشارکت منفعلانه در جهان سوم محدود نموده اند. این محدودیت مانع ایجاد نوعی اجماع بین صاحب نظران توسعه سیاسی نسبت به چگونگی و چرایی تداوم مشارکت منفعلانه در این قسمت از جهان شده است. برای رسیدن به چنین اجماع نظری ‘ پژوهشهای میدانی بسیاری لازم است.
به رغم وجوداظهار نظرها و طبقه بندیهای مختلف در تحلیل مشارکت منفعلانه‘ در یک جمع بندی کلی می توان آنان را به دو دسته عمده تقسیم کرد.
- افرادی مانندماکس و بر... و ریگز که به مشارکت صرفا به عوان امری فنی می نگرند و معتقدند که با تغییر فنی توالیها احتمالا روند مشارکت منفعلانه به مشارکت فعالانه تغییر می یابد.
- بر عکس دانشورانی چون هانتیتگتن که با دیدگاهی محافظه کارانه بر نیمه استواری از مفهوم مرکب «تغییر با استواری» تأکید می ورزد ‘ و همچنین و اینرو دیگران که قسمت اعظم تأکیدشان بر نیمه تغییر از مفهوم مرکب «تغییر با استواری » است : در یک قالب قرار می گیرند.
هر دو گروه دل نگران ظرفیت نظام سیاسی هستند. البته در دید هانتینگتن و سلف فکری او آلکسی دوتوکویل ظرفیت و یا عدم ظرفیت به ترتیب از آمادگی و یا عدم آمادگی جامعه ناشی می شود. در حالیکه در دیدگاه و اینروظرفیت و یا عدم ظرفیت نشانی تدبیر و یا سوء تدبیر مدیران جامعه درعدم رعایت توالیهای توسعه است . برای روشن شدن موضوع به شرح و تفسیری اجمالی از دیدگاههای مختلفی که متفکران فوق آنان را نمایندگی می کنند. می پردازیم.