در تاریخ افکار سیاسی غرب هیچ متفکری به اندازه ماکیاول بدنام نشده است. وعجیبتر اینکه این بدنامی ناشی از شهامت و صراحتی است که وی در بیان اندیشه خودبه خرج داده و روشهایی راکه اغلب فرمانروایان خودکام- چه معاصران وی ‘ چه فرمانروایان قرون بعدی ‘ و چه معاصر ان ما – عملا در آئین کشورداری بکار می بسته اند- وهنوز هم می بندند- با وضوح و صراحتی که اعجاب و تحسین خواننده را بر می انگیزد بیان کرده است. حتی از این هم فراتر رفته و به زمامدارانی که حاکم بر سرنوشت ملتها هستند اندرز داده که برای توفیق در وظیفه ای که به عهده گرفته اند چگونه باید «تنها در فکر هدف» باشند و از بکار بردن «هر نوع وسیله ای » برای نیل به آن هدف اجتناب نورزد. فیلسوف بزرگ انگلیسی برتراند راسل در کتاب تاریخ فلسفه مغرب زمین به تزویر و دوروئی کسانی که خودرا در مقابل اندیشه های ماکیاول مشمئز نشان می دهند اشاره میکند ومی نویسد:
یک چنین راستگویی فلسفی را در بیان نادرستیهای جهان سیاست فقط از یک دانشمند سیاسی که د رایتالیای دوره رنسانس می زیسته است می شد انتظار داشت . فلسفه سیاسی او پایه علمی دارد و بر تجربیات و شواهد عینی استواراست. بیشتر تنقیدهائی که از مطالب رساله شهریار شده ناشی زا خشم مزورانی است که عملا بر مبنای تعلیمات ماکیاول کار می کنند ولی از اقرار به کیفیت اعمال خودنفرت دارند.
به حقیقت فرق عمده ماکیاول با دیگران در این است که او ابزار و وسایلی راکه فرمانروایان خود کام برای رسیدن به هدفهای خود بکار میبرند با صداقتی قابل تحسین بیان می کند درحالی که دیگران- منجمله برخی از همان فرمانروایان خودکام- تعلیمات ماکیاول را عملا بکار می بندند ‘ به تمام وسایل غیر اخلاقی برای تحکیم پایه های قدرت خود دست می زنند‘ و آنگاه با تزویری شگفت انگیز از نوشته های ماکیاول – که حقیقت اعمال آنها را صریح و پوست کنده بیان کرده است- اظهار نفرت و انزجار می کنند. رویه این گونه حکام و تنقیدگران را براثر اندراسل حاکی از تزویر و دوروئی آنها میدانند وحق هم با اوست.